قاسم سلیمانی و هبوط هژمونی آمریکا در خاورمیانه

در سحرگاه سوم جنوری 2020، جنگنده‌های هوایی آمریکا یکی از سرسخت‌ترین رقبای عملگرای خود در خاورمیانه را هدف قرار داد و از بین برد.

سردار قاسم سلیمانی مهمترین چهره نظامی خاورمیانه که در جنگ‌های مختلفی با آمریکا پنجه در پنجه گذاشته و همواره بزرگترین تهدید برای این کشور در منطقه بود.

از این میان می‌توان به تجربه نظامی و سیاسی این فرمانده ایرانی در عراق، لبنان، سوریه، یمن، آفریقای جنوبی و آمریکای لاتین اشاره کرد.

بدون شک کسی همچون فرمانده سپاه قدس که ضمن نفوذ گذشته‌اش در خاورمیانه، پیروز میدان نبرد با داعش و دیگر خورده گروه‌های هم سو با داعش بود، توانسته بود که هر روزه به هژمونی آمریکا در خاورمیانه ضربه بزند و کاهش به سزایی را برای آن وارد آورد.

اینکه ضمن دولت‌های عراق، سوریه، لبنان و یمن، گروه‌های با نفوذ این کشورها از جمله احزاب کُرد، مراجع دینی شیعه و سنی و حلقات بومی همیشه مسلح هم با اهداف و سیاست‌های قاسم سلیمانی همسو بودند، نوعی جدید از ظهور رهبریت نظامی – سیاسی با خصوصیت کاریزماتیک را برایش به وجود آورده بود.

به این معنا که هرگونه کنش و واکنش فرمانده سپاه قدس در معادلات خاورمیانه تاثیرگذار بود.

به نظر می‌رسد کنار هم گذاشتن تمامی این پازل‌ها، سبب شده بود تا ایران شاهد ظهور فرمانده‌ای نظامی باشد که در سده‌های اخیر در تاریخ این کشور مانند او دیده نشده بود.

سردار سلیمانی توانسته بود جای آمریکایی را بگیرد که به بهانه نبرد با صدام و ورود به عراق، خواهان گسترش نفوذ و قدرت هژمونیک خود در خاورمیانه باشد.

معادلات و برنامه‌های خاورمیانه‌ای آمریکا زمانی آسیب دید که فرمانده سپاه قدس با پیروزی در جنگ‌های عراق و سوریه، جای پا را برای آمریکا به شدت تنگ کرد.

این اتفاق یکی از بزرگترین ضربات وارد آمده از جانب ایران به هژمونی آمریکا در منطقه بود.

اما چه چیز هژمونی آمریکا است؟

هژمونی یا منطق برتری جویی آمریکا یکی از قدرت‌های این کشور در سطح جهان بوده که بیشتر مواقع بر پایه آن، بدون جنگ نظامی قادر به تسلط در یک کشور و یا منطقه بوده است.

از این میان می‌توان به تصرفات غیر مستقیم و شبه استعماری آمریکا، پس از جنگ سرد اشاره داشت.

نفوذ آمریکا در اروپا، شرق آسیا و تا حدودی در خاورمیانه، او را به قدرتی بی رقیب در دنیا مبدل کرده بود.

این منطق که شاخه‌ای از قدرت آمریکایی محسوب می‌شود، پس از جنگ سرد در هیچ جای دنیا به اندازه  رویارویی آمریکا با قاسم سلیمانی آسیب ندیده بود.

کاهش نفوذ آمریکا در خاورمیانه و افزایش حضور و قدرت سردار سلیمانی به عنوان نماینده با اختیار تصمیم گیری‌های نظامی، سیاسی و حتی اقتصادی ایران در این منطقه، مسئله‌ای پیش پا افتاده برای آمریکا به حساب نمی‌رود.

به این دلیل که خاورمیانه به عنوان منطقه‌ای کاملا شکست خورده در منطقه گرایی، شاهد تحولات عمده‌ای در خود بود.

قاسم سلیمانی با برنامه ریزی‌های خود در صدد این بود تا منطقه گرایی در خاورمیانه را به شکل قابل ملاحظه‌ای سر و سامان داده و استحکام در روابط منطقه‌ای به وجود آورد.

این را یک فرمانده نظامی اما سیاست مدار به خوبی می‌داند که تشکیل همگرایی‌های منطقه‌ای، آن هم در منطقه‌ای همچون خاورمیانه که در داغ ترین نوع اختلافات به سر می‌برد، نیازمند اقدامات عملی است.

سلیمانی در هدفی که پیش رو داشت، باید سنگ‌هایی همچون داعش، اختلافات میان کُردها و عرب‌ها، اختلافات میان برخی گروه‌های شیعه و سنی و در نهایت شکاف‌های میان برخی دولت‌های متمایل به هم را از میان بردارد.

در ماه‌های اخیرِ حیات فرمانده سپاه قدس، به خوبی دیده می‌شد که این زیرساخت‌های منطقه گرایی گستر یافته است و خاورمیانه در حال زایش منطقه گرایی جدیدی حداقل در گوشه‌ای از خود بود.

این هژمونی ایران که با سیاست‌های قاسم سلیمانی به وجود آمده بود، قاتل هژمونی آمریکا در خاورمیانه بود.

قدرت هژمونیک ایران در تولید منطقه گرایی که در نهایت می‌توانست به حل اختلافات حتی با سرسخت‌ترین مخالفان این طرح همچون عربستان سعودی هم منجر شود، یعنی باخت آمریکا در خاورمیانه.

خاورمیانه‌ای که همواره میدان دورافتاده ولی حاصلخیز جنگ برای تامین امنیت اروپا و حتی خود آمریکا به حساب می‌رفت.

این‌ها می‌تواند قسمتی از روایت رو به ضعف رفتن منطق برتری جویی آمریکا در این منطقه باشد.

اما حالا باید دانست که خاورمیانه پسا سلیمانی چه شکل و ظاهری خواهد داشت.

از مهمترین میراث‌هایی که قاسم سلیمانی برای بعد از خود به جا گذاشته، همگرایی قسمتی از خاورمیانه، هماهنگ و متحد کردن گروه‌های متخاصم گذشته در کشورهای عراق و سوریه با یکدیگر و تشکیل ارتش‌های آماده برای مقابله با ظهور هرگونه گروه‌هایی همچون داعش و شبیه آن، همبستگی منطقه‌ای بر علیه آمریکا و از همگی اینها مهمتر، تجربه شکست آمریکا و متحدینش در خاورمیانه است.

اینها مواردی است که آمریکا به خاطر آن مجبور شد تا در نهایت بی‌درنگ جنرال بی سایه را از میان بردارد.

اتفاقی که می‌تواند در کوتاه و دراز مدت بیشتر از حیات سلیمانی، برای این کشور دردسرساز بشود.

خبرهای مرتبط

نظرات بسته شده است.